پرندگان می‌روند در پرو بمیرند

هبوط گلوله ها

جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۲۲ ب.ظ

در آخرین روز یک پاییز سرد مرا به جوخه اعدام سپردند سربازان خسته از جنگ با کلاشینکف های روسی خوش دستشان روبرویم در انتظار فرمان آتش بودند تا نفرتشان از جنگ را در سینه ام خالی کنند. دستان خالی من پر بود از دیرک چوبی اعدام.  و فریاد آتشی که چشمانم را خالی از هجوم نقش پرندگان مهاجری می کرد که می رفتند در  پرو بمیرند.
فرمان آتش و گلوله هایی که یکی یکی سینه ام را شکافتند و زخمهایی که انگار به یاری من آمده بودند تا با هرم گرمای خون، تن یخ بسته ام را جانی دوباره ببخشند تا بارها و بارهای دیگر گلوله های نفرت تنم را نوازش کنند به جرم اینکه گفته بودم: دوستت دارم


  • هبوط نیلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی