پرندگان می‌روند در پرو بمیرند

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

هبوط معشوقه ها

چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۳۳ ب.ظ

جنگ قفقاز یک روز صبح شروع شد‌. این نبود که دو طرف هی برای هم رجز بخوانند و هی سفیر کبیر و وزیر و امیر تومانشان برای هم پیغام و پسغام بفرستد و سر آخر بعد از اینهمه حرف شمشیر را از رو ببندند و اسلحه های سر پر را پر کنند و سینه هم را نشانه بروند. اینطور هم نبود که شاه هوسرانی کرده باشد و دلش مثلا یک دختر گرجی بخواهد یا یکی از آن قد بلندهای سرخ و سفید ارمنی. اصلا شاه رفته بود ییلاق و کار مملکت دست یکی از همان پدرسوخته های تخم و ترکه شاه بود‌. جنگ ساعت هفت صبح شروع شد سر معشوقه یکی از همان سربازهای مادر مرده ای که همان تیر اول در سینه اش نشست. شاید چون ارغوانش را عروس آن طرف مرز کرده بودند میخواست سینه اش را تیری از همان طرف بشکافد. جنگ قفقاز ساعت هفت صبح به وقت نبودن معشوقه یک سرباز شروع شد.

  • هبوط نیلی

هبوط آدمها

چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۸ ب.ظ

آدمهای زیادی در زندگی ام بوده اند. زنان و مردان خوب و بد، زشت و زیبا، دوست داشتنی و یا نفرت انگیز‌. اما آنچه بعدها از همه این آدمها باقی مانده یک مشت خاطرات محو بوده، تصاویری در مه. که زیبایی مه یا بر خوبی خاطرات افزوده یا از زشتی آن کاسته. آنچه مانده یک من بوده فارغ از هر شادی و غمی.
راستی من استاد از دست دادن آدمها هستم

  • هبوط نیلی

هبوط تب

دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۳۶ ب.ظ

تنم را گرمای تب همچون کفتاری وحشی میدرد و انگار که در آشویتس هیزم سوزاندن یهودیان شده ام‌. سرفه های غلیظ و سنگین سینه ام را چنان خنجری از فولاد  آبدیده میخراشد و همراه خود چرک و خون را بیرون میدهد. تمام جسم نزارم از شدت درد، پیچ و تاب میخورد، گویی نهنگی مرا بلعیده و در توفانی سهمگین گرفتار آمده. با اینهمه اگر امشب را به فردا برسانم، اگر، امشب را به فردا برسانم...

  • هبوط نیلی

خانم شین

دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۳۵ ب.ظ

خانم شین به من می گوید اصلا به تو نمی آید ادای دانشمندان و فیلسوف ها را در بیاوری و من به خانم شین آدرس وبلاگم را می دهم و چند تا از نوشته هایم را. خانم شین زن زیبایی است چشمان مهربانی هم دارد. خانم شین وبلاگم را می خواند و معترض میشود چرا همه اش از روسها و اروپای شرقی می نویسم. خانم شین زن زیبایی است و صدای دلنشینی هم دارد. من به او میگویم من روسها را دوست دارم در پیشرفت ادبیات دنیا و سینمای دنیا نقش زیادی داشته اند و خانم شین می گوید خوب حالا که دوستشان داری بنویس. من به خانم شین می گویم تمام نوشته هایم را بخواند و همه اش که از روسها نیست و خانم شین می گوید سر فرصت چون میخواهم بروم مهمانی. خانم شین زن زیبایی است و قلب بزرگی هم دارد.

  • هبوط نیلی

هبوط گلوله ها

جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۲۲ ب.ظ

در آخرین روز یک پاییز سرد مرا به جوخه اعدام سپردند سربازان خسته از جنگ با کلاشینکف های روسی خوش دستشان روبرویم در انتظار فرمان آتش بودند تا نفرتشان از جنگ را در سینه ام خالی کنند. دستان خالی من پر بود از دیرک چوبی اعدام.  و فریاد آتشی که چشمانم را خالی از هجوم نقش پرندگان مهاجری می کرد که می رفتند در  پرو بمیرند.
فرمان آتش و گلوله هایی که یکی یکی سینه ام را شکافتند و زخمهایی که انگار به یاری من آمده بودند تا با هرم گرمای خون، تن یخ بسته ام را جانی دوباره ببخشند تا بارها و بارهای دیگر گلوله های نفرت تنم را نوازش کنند به جرم اینکه گفته بودم: دوستت دارم


  • هبوط نیلی