پرندگان می‌روند در پرو بمیرند

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

هبوط خاطره ها

شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۲۲ ب.ظ

خاطره ها این قدرت رو دارن که مثل بمب ساعتی توی یک لحظه خاص منفجر بشن و توی تک تک بافتای بدنت نفوذ کنن ، توی خونت حل بشن  وخودشون رو به عمیق ترین و دنج ترین گوشه های ذهنت برسونن ، تنت رو مور مور کنن و در حالی که روی فرش دراز کشیدی و پاهات خنکای سنگای کف اتاق رو حس میکنه و حالتی بین رخوت و نشئگی داری ، مثل رگه های نور از توی چشمات بیرون بزنن و بتابن به سقف و تصویر ها رو از جلوت رژه ببرن و سر آخربه همون سرعتی که ظهور کردن ته بکشن ، خاموش بشن و یک فضای خالی  رو برات بزارن و تو هنوز شناور باشی بین بودن و نبودنشون

  • هبوط نیلی

هبوط انارهای نارس

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۴۸ ب.ظ
#مرثیه ی_انارهای_نارس  
ارغوان دست دراز کرد و یکی یکی انارها رو چید و زیر درخت تکثیر شد به اندازه تمام انارهای نارس که چیده بود . گفت برای انارها فرقی نمی کنه چه فصلی باشه . باید عاشق بشن . همین که عاشق شدن خون به دل میشن ، میرسند. انارایی که عاشق نمیشن طعمشون گس میشه. باید چیدشون . انار رسیده ای افتاد توی دامنش . ترکید . دامنش سرخ شد . ارغوان دامنش رو تکون داد . انار افتاد. ارغوان انار نارس شده بود.
  • هبوط نیلی

هبوط ارغوان

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ب.ظ

من به ارغوان فکر میکنم 

ارغوان شال و کلا کرد و رفت و رفت تا رسید به آخرین نقطه تلاقی آسمون و کوهها . بارو بندیلش رو  گذاشت زمین و تکیه داد به آسمون .پرنده ها میرفتن تو  پرو  بمیرن . نهنگ هام سوار آخرین قطار بودن به سمت بوداپست . ارغوان دست دراز کرد خورشید رو بگیره . خون شد و دوید تو رگای آسمون. باد اومد گیسو هاشو پیچ و تاب داد . شب شد .آسمون شد رنگ شبق. ارغوان تکیه داده بود به آسمون و زیر سایه درختای خیابون پهلوی تو فکر  اوتانازی  بود

  • هبوط نیلی

هبوط انارها

يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۴۱ ب.ظ

#زمانی_برای_مستی_انارها  
گفت هوای پاییز  همه  رو مست میکنه . حتی برگ درختا رو . مست پاییز میشن میرقصن خسته که شدن  آروم آروم میان پایین . میوفتن  یه گوشه خمار خواب مستی . 
هیچ بادی نبود . حتی ابری نبود . هنوز مرداد گرمای خودش رو مثل عمود آهن تو سرت میزد و من فکر طعم گس خرمالو بودم که لبها رو جمع میکرد .
گفت انارا هم مست میشن . مست که شدن ترک میخورن . 
تو چشماش  محو شدم . انار شدم . مستِ مست . ترک خوردم . 
دست دراز کرد که بچینتم . مثل خون تو رگهاش ، تو دستاش دویدم . از مچش بالا رفتم . مثل وقتی روزنامه رو بذاری توی لیوان آب و نم بکشه . پوستش نم کشید از رنگ سرخم . مثل خونی که بدوه از شرم رو گونه های یکی ،  روگونه هاش نشستم و کم کم چکه کردم ، ریختم پایین روی سینه هاش .
دست دراز کردم بچینمش . مثل انارای مست ترک خورد .

  • هبوط نیلی