پرندگان می‌روند در پرو بمیرند

رقص خاطرات

دوشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۱۲ ب.ظ

ارغوان دیگر نای هیچ چیز را نداشت حتی نای نفس کشیدن حتی نای نوا داشتن را،‌ ولی هنوز سرخاب سفیداب میکرد جلوی آینه و سرمه کشان راه می انداخت و بعد زل میزد بِر و بِر به چشمان خودش و خاطره ها از چشمانش بیرون میزدند و کنارش روی هوا می رقصیدند و می رقصیدند و می رقصیدند و بعد شب میشد و ارغوان که دیگر حتی نای زل زدن هم نداشت خاطراتش را هِی میکرد داخل چشمانش و دریچه نگاهش را می بست.

  • هبوط نیلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی